درباره وبلاگ ![]() سلام به همه چشم به راه ها... سلام به همه چشم هایی که به دنبال یارشون خیس شدند... سلام به اشک هایی که *تو تنهایی* باریدند... سلام به بغض هایی که *تو تنهایی* تو گلو محو شدند... سلام به دل هایی که *تو تنهایی* با تنه ها شکستند ... «ودر آخر به امید روزیکه هیچ چشمی به راه نمونه...» *** در ضمن نظراتون هم مارو خیلی خوشحال میکنه*** آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
**چشم هایم را به راهت خیس نگه میدارم** **در ره منزل لیلی** گل را به طرف پدر دراز کرده بود. بابا جون بگیر! پدر به فرزندش نگاه می کرد و گریه می کرد.تعجب کرده بودم. نمی دانستم چرا گل را نمی گیرد. ..... پرستار ملحفه را کنار زد.دو دست و دو پای پدر قطع شده بود. کودک هنوز دست گل را به سمت پدر کرفته بود. سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, :: 19:14 :: نويسنده : مهدیـــــــ
![]() ![]() |